شنبه 29 بهمن 1390
با هم دانشگاه رفته بودیم...پارک رفته بودیم...کافی شاپ رفته بودیم...مهمانی و عروسی رفته بودیم...آرایشگاه رفته بودیم...اما بیمارستان!..اولین بار بود.از همه ی خداهای عالم می خواستم که دردش کم شود...فکر نکنم شنیده باشند چون از درد از حال رفته بود...
همان وقت ها بود که برای آمدن ِ تو...مرا بیرون کردند.آخرین عکس را از توی آیینه انداختم و ..رفتم..
همیشه همین طور است...یکی می رود...یکی می آید...:)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی