یکتایکتا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

یک تا بی نهایت...

زیبایی

1391/10/26 14:01
نویسنده : باران
771 بازدید
اشتراک گذاری

همان طور که با بیتا حرف می زنم،روی جلد مجله های کیوسک روزنامه فروشی را یکی یکی چک می کنم. مامان ات هنوز دارد حرف می زند اما من بی این که حواسم باشد با هیجان از آقای فروشنده می پرسم :" مجله ی زیبایی دارین؟".بی این که سرش را بلند کند می گوید :" همون پایینه!"..دوباره نگاهی به آن پایین می اندازم و صدای ام را که از هیجان می لرزد بلند می کنم و داد می زنم که :" نیست نیست...می شه بیاین نشونم بدین؟".مامان ات هنوز دارد حرف می زند ( حالا اصلا یادم نمی اید که چی می گفت! میدانی عزیزکم آدم ها بعضی وقت ها کر و کور می شوند.نه این که واقعا کر و کور باشند..اما گاهی آن قدر خوشحال...یا آن قدر ناراحت و غمگین..یا آن قدر عصبانی می شوند که دیگر هیچ نمی بینند و هیچ نمی شنوند و این اصلا خوب نیست.آدمی که می بیند و می شنود..تحت هیچ شرایطی نباید بی خیال ِ دیدن و شنیدن شود.سخت است می دانم!)

 فروشنده سلانه سلانه می آید بیرون و خم می شود از زیر ِ یک دسته مجله ، یکی را می کشد بیرون.نزدیک است جیغ بزنم.عوض ِ این که مجله را از دست فروشنده بگیرم ، دست ِ فروشنده را محکم می گیرم و هی بالا و پایین می پرم که :" الهی من قربون این چشماش برم..الهی من فدای این کُلاش بشم..".یک آن به خودم می آیم که می بینم من و فروشنده "دست در دست" داریم می خندیم و خوشحالی می کنیم!.سریع خودم را جمع و جور می کنم.دست ِ آقای فروشنده را رها می کنم و به جای آن مجله ای که عکس ِ تو روی آن است را می گیرم.فروشنده که هنوز از دست در دست شدن ِ من و خودش خوشحال است.(بزرگ تر ها به این حال می گویند خرکیف!..تو اما بگو همان خوشحال!)  ، نیش اش را تا بناگوش باز می کند و می گوید:" دخترته؟". پول را می گیرم سمت اش و با کمی خجالت می گویم :" نه..اما همون قدر عزیزه".

یادم می افتد که مامان ات پشت خط است هنوز .دارد می گوید که توی عکس خوب نیفتاده ای و خوابالود بوده ای  و..عکس ات عکس ِ خوبی نیست. برای من اما این عکس همه ی زیبایی های یک "یکتا" را دارد...غرق شده ام توی آن دو تا چشم ِ خاکستری که پارسال همین موقع ها باز شدن اش را دیدم....توی آن لبخند ِ صورتی...توی آن موهای ابریشمی که یک سال پیش توی بیمارستان با ترس و لرز نوازش کردم..و توی عکسی که می گوید :" داری یک دختر ِ یک ساله می شوی"..

 

  

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

نازی
29 بهمن 91 3:12
الهی صد ساله شی نه صدوبیست ساله شی
نه صدو بیست سال کمه هزار سال زنده باشی .
تولدت مبارک


هزار سال یه کم زیادی زیاد نیست؟..من هزار سالم شه..همه دور و بریام صد بار مُردن..تنهایی چه کنم آخه؟))
مامان مهرو
29 بهمن 91 14:12
سلام تولدت مبارک نی نی ناز


ممنونم
خاله آیدا
29 بهمن 91 14:49
داشتم چادر چاقچول میکردم و هوار هوار میومدم که آهای چرا متن دزدی میکنی مادر؟ من این را جایی خواندم که خیلی هم موثق بود و اصلا داشتیم کپی رایت ؟؟؟ ای پر رو ای نا امانت دار؟؟؟ کمی چشمم به نویسنده افتاد اما هنوز رگ غیرت ام ورقلمبیده بود ... هی سر سر خوردم و اومدم پایین تا دیدم دهه ! این که توی خالا جان ... همچین بی صدا ؟